معنی فی المثل - جستجوی لغت در جدول جو
فی المثل
به طور مثال مثلاً
ادامه...
به طور مثال مثلاً
تصویر فی المثل
فرهنگ فارسی عمید
فی المثل
به داستان
ادامه...
به داستان
تصویر فی المثل
فرهنگ لغت هوشیار
فی المثل
برای نمونه
ادامه...
برای نمونه
تصویر فی المثل
فرهنگ واژه فارسی سره
فی المثل
درمثل، مثلاً
ادامه...
درمثل، مثلاً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر فی الحال
فی الحال
فِی الحال
هم اکنون، دردم، بی درنگ، فوری
ادامه...
هم اکنون، دردم، بی درنگ، فوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویر فی المجلس
فی المجلس
در همان جا، در همان مجلس، کنایه از فوراً، بی درنگ
ادامه...
در همان جا، در همان مجلس، کنایه از فوراً، بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
فیالمثل
بطور مثال مثلا: گر دلت از تشنگی گردد خراب در نیابی فی المثل دره رور آب
ادامه...
بطور مثال مثلا: گر دلت از تشنگی گردد خراب در نیابی فی المثل دره رور آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فقید المثل
فقید المثل
نایاب
ادامه...
نایاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فی المجلس
فی المجلس
همانجا در جای
ادامه...
همانجا در جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فی الحال
فی الحال
دردم بزودی دردم: فی الحال حکم شرع بدان منوال نفاذ یافت
ادامه...
دردم بزودی دردم: فی الحال حکم شرع بدان منوال نفاذ یافت
فرهنگ لغت هوشیار
فی الحال
الان، الحال، بلافاصله، زود، فوراً
ادامه...
الان، الحال، بلافاصله، زود، فوراً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فی الحال
در حال حاضر
ادامه...
دَر حالِ حاضِر
دیکشنری اردو به فارسی